Abstract
Keywords
کوی (محله) در شهرهای ایرانی سدههای نخستین اسلامی
دکتر حسن باستانی راد استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی
چکیده
کوی (محله) در کالبد معماری، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ـ اداری شهر در ایران، اهمیت بسیاری دارد. محلهها بر پایة هر کدام از عوامل فوق، شهرت و اعتبار مییابند و از همین منظر هویت محلهای پیدا میکنند. در منابع تاریخی، از آن میان تاریخ نوشتههای محلی و جغرافیایی، آگاهیهای بسیاری دربارة محلاتِ شهرهای گوناگون و وضعیت زندگی در هر محل ارایه شده است. محله از طریق برخی عوامل و یا اماکن و فضاهای عمومی و شاخص، پیوند میان گروهی از جامعه را در خود و در ارتباط با دیگر محلهها و همة شهر برقرار میکند. این ویژگیها در محلههای شهرهای ایران بویژه در قرون نخستین اسلامی وجود داشته و بنیان محله بر اساس ریشة ایرانی پیش از اسلام و توأمانی با الگوهای دورة اسلامی از آن زمان نهاده شد. این مقاله بر آن است تا ویژگیهای محله در شهرهای ایران سدههای نخستین اسلامی را بر اساس تاریخ نوشتههای محلی و جغرافیایی و با تأکید بر عناصر هویت بخش، ترکیب اجتماعی و مذهبی و فضاهای عمومی مانند مسجد، بازار و میدان بررسی کند.
واژگان کلیدی: کوی، محله، شهر ایرانی ـ اسلامی، بازار، میدان.
تاریخ دریافت: 2/10/90 تاریخ پذیرش: 25/1/91 E-mail: h-bastanirad@sbu.ac.ir
|
مقدمه
محله در تاریخ اجتماعی و زندگی شهری ایرانیان توأم با ویژگیها و نشانههایی مانند: روابط و پیوندهای میانخانوادگی، معاشرتهای نزدیک و «رو در رو»، برخورداری از تعلقات مشترک در میان ساکنان یک مکان، است بنابراین محلهها در شهرهای گوناگون از نظر ساخت کالبدی، فضاهای عمومی، سیمای خانهها، ساختار اجتماعی و روابط جمعی و...، ممکن بود تفاوتهای بارزی از یکدیگر داشته باشند و اعتبار هر محله بسته به ساکنان آن، فزونی مییافت. هر محله بنا به ویژگیهایی که داشت از محلات همجوار خود متمایز میشد؛ گاه این وجوه تمایز در گروهبندی اجتماعی، اقتصاد، نقش سیاسی، ویژگیهای معماری، کارکرد و ساختار فرهنگی از گونة مذهبی و رسمها و حتی زبان، گویش و لهجه کاملاً نمایان بود و گاه الگوهایی خاص، پیونددهنده و وحدتبخش در میان همة محلهها بودند که در این صورت وحدت در پیوند با تنوع، به سان دیگر وجوه فرهنگی در ایران، پردوام میماند.
در سیر بازشناسی یک محله بایسته است که عناصر کالبدی آن مورد مطالعه قرار گیرد؛ بویژه آنکه از منظر تاریخی، بخشی از این عناصر پیشینه و خاستگاه تاریخی دارند و شماری از این عناصر در همة محلهها کارآیی یکسانی داشتند که از آن میان است: میدانها، گذرها، کوچهها، خیابانها و معابر، برج و باروها، دروازهها، باغها، کوشکها و خانهها، سازههای آبی، مساجد، تکیهها، امامزادهها، مدارس، اماکن عمومی مانند حمامها و زورخانهها، بازار و مکانهای مهم آن مانند بازارچهها، تیمچهها، راستهها، کاروانسراها، مکانهای تفریحی، ورزشی، صنعتی و کارگاهی و...
در بررسی وحدت و تنوع در محلههای شهرهای ایران، عوامل مؤثر بر شناخت تاریخی از محله نیز بایستی مورد توجه قرار گیرند: شناخت جغرافیایی از محله، پیشینهشناسی محلهها برای به دست دادن نشانِ رویدادها و تحولات در محلهها، بررسی هویت اجتماعی از منظر هویت محلهای و پیشینة تاریخی در پیوند با تاریخ هر مکان، بررسی ترکیب قومی و تحولات جمعیتی محلهها در پیوند با مسایل کنونی شهرها، مهاجرت به محلهها و عملکرد اجتماعی آنها، بررسی چهرههای شاخص فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اثرگذار در هر محله، بررسی گروهها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی و دیگر عوامل اثرگذار در هویت محله بشمار می آید. در جامعة مدنی سدة کنونی نیز، شهر و زندگی شهری (شهرنشینی) ریشه در هویت اجتماعی و فرهنگی ساکنان و خاستگاه سرزمینی آن دارد و از دیگر سو به شدت از تحولات و رویدادهای نوین، تأثیر میپذیرد. زندگی شهری و حتی ساخت کالبدی فضاهای شهری از چنین رویدادهایی که در گسترة جهانی رُخ مینمایند، تأثیر پذیرفته و حتی در آنها تأثیر میگذارد. در چنین فرآیندی، بخش مهمی از هویت و حیات اجتماعی شهرها به محلههای آنها وابسته است که دگرگونی بسیار یافته و بویژه در کلانشهرها، محله از نظر کالبد معماری، خصوصیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سنخیتی با واقعیات تاریخی خود ندارد. از این رو شناخت محلههای شهر، پایة بازشناسی شهر در راستای مدیریت نظاممند شهری خواهد بود. در شهرها و روستاهای بزرگ ایران، محله هویت معناداری داشته که میتوان ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و کالبدی آن را از منظر هویت، وحدت و تنوع مورد تأمل قرار داد. محلهها در شهرهای گوناگون از نظر ساخت کالبدی، فضاهای عمومی، سیمای خانهها، ساختار اجتماعی و روابط جمعی و... تفاوتهای بارزی از یکدیگر داشتند و اعتبار هر محله بسته به ساکنان آن، فزونی مییافت. معمولاً اماکن دینی (مسجد جامع، مشاهد و...)، بازار، ارگ و میدان تا اندازهای سیمای محلههایی را مشخص میکردند، که در آنها عالمان، طلبههای دینی، بازاریان و بازرگانان و گروههای مختلف صنفی، سپاهیان و دیوانیان و عاملان حکومتی ساکن بودند. گذرهای محلهها به شکل کوچههای پیچ در پیچ تا خیابانهای راستهای که به میدان، مسجد جامع، ارگ و بازار ختم میشدند سیمای داخلی محله را تقسیمبندی میکردند که این گونه توصیفها را میتوان از منظر منابع و یادمانهای تاریخی به دست آورد.
نکتة مهم دربارة کوی یا محله در شهرهای ایرانی تداوم تاریخی این بخش از شهرها بویژه در دورة اسلامی تا چند دهة پیش است. تا زمانی که برج و با روی شهرها تخریب شد، تقریباً هستة مرکزی شهرها در قالب شارستان ـ کهندژ با تأکید بر محوریت محله، بدون تغییر برجای ماند. از آنجا که محله از مهم ترین عناصر هویتبخش در شهرها است و این عنصر در کالبد معماری ـ شهرسازی شهر، ویژگیها و مؤلفههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شهرنشینان را تداوم بخشیده است، بایسته است که گذشته از منظر معماری شهرسازی و جامعهشناختی، از منظر تاریخی نیز مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا که دگرگونی محلهها در یک سدة اخیر با سرعت فزایندهای اتفاق افتاده؛ اما در طی چند سدة قبل از این دگرگونی، محله از زمان تکوین در ساختار فضایی شهر با یک رویکرد ویژهای از ساختار مدیریتی ـ اجتماعی حیات خود را ادامه داده است، بایسته مینماید که از منظر محلهپژوهی تاریخی مورد تأمل و بازشناسی قرار گیرد. کمترین دستاورد این جریان میتواند بازیابی هویت از دست رفته شهرها باشد.
مفهوم کوی و محله در شهر ایرانی
کوی، محله (محلت) و رَبْع در بخشبندیهای شارستان و ربض (بیرونی)، بیانکنندة یک واحد جغرافیایی، اجتماعی ـ جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است که با مشخصههایی از دیگر کویها/ محلهها متمایز میشود. در منابع تاریخی و جغرافیایی به زبان فارسی1 واژة کوی و گاه در کنار آن صورت عربی آن ـ محله ـ به کار میرفته است. در ترجمهای که از تاریخ بخارا بازمانده است، از واژة کوی برای توصیف بخشهای شهر استفاده شده است (نرشخی، 1363: 79- 73).2 واژة محلت (محله) در منابع سدههای چهارم و پنجم قمری بیشتر از کوی دیده میشود که دلیل آن نیز کاربرد صورت عربی چنین اصطلاحاتی است. کوچه، گذر، میدانگاه، عناصر کالبدی و فضاهای عمومی است که پیوند دهندة اجزای هر کوی به یکدیگر و به دیگر کویها / محلهها بود، گاه در کنار واژة کوی یا محله معنای کلیتری از شکل کارکردی آن بیان میشد از این رو زمانی که از «کوی و کوچه و محلهای» سخن گفته میشد، همة آن اجزا و کلّیت محله مورد نظر بود.
«کلا» واژهای است که امروزه و بویژه در شهرهای شمالی ایران به معنای محله، روستا و یا یک واحد مجزای شهری ـ روستایی از واحدهای همجوار آن به کار میرود. در دوران اسلامی، واژههای ارگ، ارک، دژ و کهندژ بیشتر به صورت کهندژ، کهندز، کندز، قهندز و قلعه به کار رفتهاند که البته باید توجه داشت قلعه گسترهای فراتر از ارگ و کهندژ را در بر میگیرد. قلعه (کلا) واژهای است برگرفته از کلا فارسی که کارکردی به تناسب متفاوت از ارگ داشته است. کلا، کلات، کلاته ریشه در زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) دارد و به همین صورت در برخی متون مانند کارنامة اردشیر بابکان (1386: 75 - 74) نیز به کار رفته است. در زبان ترکی، این واژه به صورت قلا به کار رفته که در نام آققلا (قلعة سفید/سفیدقلعه) میتوان نمونة آن را یافت. همچنین در گویش مازندرانی بر سر نام مکانهای بسیاری به صورت کلا و کلات به کار رفته است، که بیشتر شناسة روستا تا محله (باستانی راد، 1388: 41) است.
رَبْع اگر چه در دوران اسلامی، در معنای کوره، ناحیه و یا کرسیهای یک استان بویژه در خراسان برای هر یک از بخشهای (حصهها) چهارگانه استعمال میشد و خراسان را به چهار «رَبْع» (مرو، بلخ، هرات و نیشابور) تقسیم میکردند (اصطخری، 1340: 203؛ ابن حوقل، 1345: 163). اما رَبْع در معنی «محله» یا بخشهای یک شهر، معنی بارزتری داشت. حاکم نیشابوری در تقسیمبندی شهر نیشابور از هر دو اصطلاح محله و رَبْع در دو مرتبه تقسیمبندی، بهره برده است: «ارباع نیشابور چارست: ریوند، مازل، شامات، بشفروش».3 این چهار ربع «از حدِّ مسجد جامع» جدا میشدند و مجموعهای از محلههای شهر، روستاها و قریههای پیرامونی را تا بخشهای سواد شهر دربر میگرفتند (حاکم نیشابوری، 1375: 214). در واقع ربع را فراتر از محله دانسته و در معنای بخش بیان کرده، که هر ربع چندین محله و روستا را شامل میشده است؛ چنانچه محلههای شهر را چهل و هفت عدد بر میشمارد.4 برخی محلهها نیز چنان بزرگ بودند که مانند «محلة جولاهگان» (بافندگان) «سیصد کوچه زیادت داشت». همچنین حاکم نیشابوری اشرف محلههای نیشابور را «مقام اولیا و بازارِ حیره اعظم، اعظم اسواق شهر» خوانده که درازای آن یک فرسخ بوده و تمام بازار سرپوشیده بوده است (حاکم نیشابوری، 1375: 200). ابن فندق بیهقی نیز در تاریخ بیهق این شهر را با روستاها و دیههای آن به دوازده رَبع تقسیم کرده است که هر ربع مجموعهای از محلهها و روستاها را دربر میگرفت (ابن فندق بیهقی، 1968: 65- 54).
محله از دیدگاه حوزههای مطالعاتی گوناگون مانند جامعهشناسی، باستانشناسی، معماری و شهرسازی، جغرافیای شهری و... تعریف و توصیف شده است (برای آگاهی بیشتر، نک: ضیاء توانا، 1370: 200 ـ 173؛ باقری، 1388: 61). از دیدگاه تاریخی، محله مورد تعریف و نشانه شناسی دقیق قرار نگرفته است. به یک معنی نخستین گام مهم در این راستا توسط شهرام یوسفیفر در مقالة «الگوشناسی کالبدی شهر در سدههای میانة تاریخ ایران» برداشته شد که در ضمن بررسی عوامل موثر در الگوشناسی کالبدی شهر، «بنیانگذاری محله» را با تأکید مورد بررسی قرار داد. وی عوامل درونی و بیرونی مؤثر بر روند شکلگیری محلههای جدید در شهر را با تأکید بر دادههای تاریخی دستهبندی کرده و به این نتیجه میرسد که: «در شهرهای قرون میانه بنا به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی احداث محلههای جدید و مستقل ضرورت پیدا میکرد، در جریان گسترش بعدی کالبد شهر محلههای مزبور، بتدریج در ساختار کالبدی شهر ادغام میشدند و در نهایت شکل و فضای شهرها گسترش مییافت. این روال یکی از الگوهای توسعة کالبدی و رشد فضای اجتماعی شهری در سدههای میانه بود» (یوسفیفر، 1385 الف: 331).
در اینجا بر آن نیستیم تا تعاریف و نظرگاههای دیگر حوزهها را ارائه کنیم؛ اما بایسته است تا به اختصار دیدگاه مورد نظر نگارنده برای تبیین این مقاله دربارة محله (از دیدگاه تاریخی) طرح شود: محله واحدی با ویژگیهای کالبدی، جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مخصوص خود متمایز از دیگر واحدهای شهری و روستایی همسان است بیآنکه مرز کالبدی - اداری آن با عوارضی چون حصار تعریف شود، بنابراین با توجه به این ویژگیها قابل بازشناسی از دیگر واحدها (محلهها) است. این تعریف، در واقع رویکرد تاریخی - اجتماعی به محله است و شاید برای بسیاری از محلههای امروزی در جامعة شهری و روستایی سنخیت نداشته باشد.
جایگاه محله در شهر ایرانی
محله هویت اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و فرهنگی در شهر دارد و اصولاً پدیدآمدن و تکوین یک شهر با محلههای آن ارتباط مستقیم دارد. تفاوت شهرهای اولیه با روستاها در روابط درونی و بیرونی، مسألة تولید محصول مازاد بر نیازِ جامعة تولیدکننده، معماری، مجموعهای از عوامل کمی و کیفی حول محور تحولات اقتصادی (در تولید)، فنآوری، ارتباطات، ساخت استحکامات شهری، افزایش جمعیت و رشد فرهنگی بوده است (شهمیرزادی، 1378: 3؛ مجیدزاده، 1368: 9).این عوامل در بستر محله پدید میآید. ازدیاد جمعیت، تنوع شیوههای تولید و معیشت، شکل گیری جامعة فرادست و فرودست، تکوین نظام اداری و دیگر عواملی که در کالبد شهر حیات اجتماعی را رقم میزند، خواهناخواه در تفکیک اجزای شهر به بخشها و محلهها مؤثر واقع میشود. از این رو عناصر هویتبخش محله از منظر کلی مورد تحلیل پژوهشگران عرصههای شهر پژوهی تاریخی، جامعهشناسی شهری، باستانشناسی، معماری و شهرسازی، اقتصاد شهری و جغرافیای شهری بوده است. و نیز عوامل موثر بر «بنیاد»، «تکوین» و «هویت بخشی» محله از دیدگاههای فوق مورد توجه بوده است: «چگونگی تکوین، عوامل موثر در شکلگیری و تداوم حیات، ترکیب اجتماعی، ساختار مدیریتی، ساختار فیزیکی و اجزای محله و خصوصیات کالبدی» از مهم ترین عوامل در این زمینه به شمار میروند (محمدی، 1381: 153).
باستانشناسان در نخستین شهرهای ایران مانند شهرسوختة سیستان، کنارصندل جیرفت، شهداد، سیلک کاشان، شهرهای ایلامی خوزستان و... آثار دژ، معبد و تأسیسات اداری را بر فراز بخش حاکمنشین شهرها کشف کردهاند و همین امر اولین محله از تکوین محلهها را در فرودست آن بخش نشان میدهد. شهرهای دورة ساسانی از سه بخش کاملاً متمایز تشکیل شده بودند که این بخش بندی، بیشتر از نوع «طبقهبندی» جامعه تأثیر میپذیرفت:
1. کهندژ در هستة مرکزی شهر و به عنوان ارگ، مقر بخش نظامی و حکمرانی شهر بود که کاخها، آتشگاه اصلی، دیوانها، سربازخانهها، خزائن و انبارهای آذوقه در این بخش گرد آمده بودند و در مرکز یا در کناره شهر بر بلندترین و بهترین نقطه بنا شده بودند. برج و باروهای ستبر گرداگرد آن ها را در بر میگرفت و دروازهای که به شارستان (بخش درونی شهر= شهردرونی)5 باز میشد، کهندژ را با پیرامون خود و دیگر بخشهای شهر پیوند میداد.
2. بخش دوم، با نام شهرستان یا شارستان یا شهر درونی بود که «حلقة فضایی بیرون کهندژ را تشکیل میداد». محلههایی خاص برای طبقات ممتاز و مرفه شهر که دیوانیان و دبیران، سپاهیان و اشراف و بزرگان دینی در این بخش زندگی میکردند. میدان اصلی شهر در اینجا قرار میگرفت که عموماً بخشی از بازار به آن راه مییافت یا از آن منشعب میشد. شارستان با حصاری بزرگ محفوظ میشد و یکی از معانی شارستان پروار «حصارِ گِرد شهر» بود (باستانی راد، 1388: 41). شارستان از طریق دروازههایی که در حصار آن تعبیه شده بود به بخش بیرونی شهر راه مییافت.
3. «شهر بیرونی» یا چنانکه در دورة اسلامی به «ربض» شهرت یافت، در پیرامون شارستان (شهرستان)، بود که محلهها، خانهها، بازارها، باغها، زمینهای کشاورزی را در بر میگرفت. شهر بیرونی، بخش اصلی «فعالیت تولید کالائی و تجارتی را در خود جای داده بود» و عنصر «بازار به عنوان ستون فقرات شهر از دل شارستان (شار میانی)» تا میانة «شار بیرونی» گسترش مییافت که البته بر راههای ورود به دروازههای شارستان واقع بود و خانهها پیرامون آن بودند. در برابر هر دروازه از شارستان و در بخش بیرونی میدانی ساخته میشد که مرکز اصلی داد و ستد به شمار میرفت. پس از اسلام که ربضی یا دیواری بر گرد شهر بیرونی ساختند، روستاها و دِههای پیرامون آن حومه یا سواد نام گرفتند. از نظر اجتماعی نکتة مهم آن است که در اواخر دورة ساسانی نارضایتیهای عمومی «بیرونی نشینان» باعث ایجاد شکافهای عمیقتر میان آنان و «شارنشینان» شد که این امر در گرایش آنها به فاتحان مسلمان و همراهیشان در فتح شهرها و حتی موقعیت یافتن آنها در دورة اسلامی مؤثر بود (اشرف، 1353: 10-9؛ سلطانزاده، 1365: 71-67؛ یوسفیفر، 1384: 264 - 217؛ Bosworth, 1974: 772).
شارستان در شهرهای عصر ساسانی بر اساس کارکرد هر بخش تقسیمبندی میشد. بقایای شهرهای بزرگی چون گور (اردشیرخوره / فیروزآباد)، تیسفون، استخر (اصطخر)، ایرانشهرشاپور و گندی شاپور در خوزستان و شمار بسیاری از شهرهای دیگر نشان میدهد که وسعت قابل ملاحظهای داشتهاند و آن وسعت پیش از هر چیز از جمعیت بسیار آن شهرها حکایت دارد (هوف، 1365: 204- 176). از این رو قاعدتاً در چنین شهرهایی تنها در بخشی از شارستان گروههای مرفه سکونت داشته اند و بقیة محلههای شارستان به عموم مردم تعلق داشته است. جامعة شهری در اواخر دورة ساسانی متأثر از ویژگیهای تاریخی و عوامل متعدد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بود که ساخت اجتماعی محلات آن نیز بخشی از مؤلفههای آن جامعه بود و این همه در سرآغاز زندگی شهری سدههای نخستین اسلامی تأثیرگذار بود (خلعتبری و پرتویمقدم، 1389: 70- 49).
ترکیب اجتماعی محله در سدههای نخستین اسلامی
در دورة باستان، بویژه در دورة ساسانیان، محلهها بر اساس ساختار و نظام «طبقهبندی» اجتماعی تقسیمبندی میشدند. از آنجا که در دورة ساسانیان، شارستان محل سکونت طبقات مُرفه جامعه بود میان سپاهیان، موبدان، دبیران، وزرگان و خاندانهای شاهی و اهل بیوتات (ویسپوهران) تقسیم میشد.5 زمانی که اعراب از مرزهای جنوب غربی قلمرو ساسانیان گذشتند، در واقع سرزمینی را گشودند که زنجیرهوار، صدها شهر و روستا را در بر میگرفت و میتوان گفت که کوچک ترین آنها دست کمی از «مدینة نامدار اسلامی» (یثرب) نداشت. از حیره و تیسفون تا مرو، بخارا، سمرقند، خوارزم و شرقیترین شهرهای قلمرو ایرانِ عصر ساسانی، شهرهای گوناگون به شیوههای بیش و کم یکسانی مانند جنگ یا صلح و تسلیم گشوده شدند. در فتوح اسلامی برخی شهرها ویران شدند و برخی دیگر با همان سازههای کهن پویایی خود را در مرحلهای دیگر آغاز کردند. بدین سان «شهرنشینی در دورة اسلامی، از یک سو از ادامه یافتن و از سوی دیگر از دگرگونی زندگی شهری ساسانی پدید آمد» (اشرف، 1353: 206؛ کیانی، 1365: 206).
در دو سدة نخست اسلامی، ساختار اجتماعی و کارکرد اقتصادی شهرهای ایران وضع مناسبی نداشت. حضور گروههای قومی عرب در دستهبندیهای قبیلهای قحطانی و عدنانی (جنوبی و شمالی، مضری و قیسی، نزاری و یمنی، تمیمی و ازدی و...) و سکونت یافتن آنها بویژه دستههای نظامی عرب در شهرها در کنار ساکنان بومی و امارت بر آنها، ساختارهای جدید اقتصادی و دستهبندیهای مذهبی همراه با برخی سختگیریهای فرهنگی ـ اجتماعی بر بومیان را در پی داشت. با این همه، شیوة زندگی جدید اسلامی در شهرهای ایرانی با سنتهای گذشتة ایرانی گره خورد و ایرانیان در ساخت و سازهای شهری، ساختار اجتماعی و اقتصادی شهرها و نگرشهای جدید، بر اعراب پیشی گرفتند. در این راه نقش دهقانان و بیرونی نشینانِ اواخر دورة ساسانیان چشمگیر بود. چنان که این قشر اجتماعی در دورة اسلامی در پیوند میانِ ساخت کهن شهرهای ایرانی در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با مهاجران عرب نقش مهمی را ایفا کردند البته در دو حوزة جغرافیایی شرق و غرب ایران رویکرد دهقانان در مواجهه با اعراب متفاوت بود (صالحی، 1388: 158- 129).
در کنار مسلمانان و نومسلمانان پیروان دیگر ادیان نیز بنا به شرایطی مانند پرداخت منظم مالیاتهایی چون جزیه، عدم توهین به قرآن و اسلام و عدم تعرض به مسلمانان، انجام فرایض دینی و مناسک با شرایط خاص و... (مفتخری و زمانی، 1384: 61- 60)، میتوانستند در محلههای خود بمانند؛ اما در برخی مواقع ـ چنان که دربارة بخارا بیان خواهد شد ـ میبایست محلة خود را به قبایل عرب واگذار و شارستان را ترک کنند. در برخی از شهرها مانند کرمان، نام محلههایی چون «کوی گبران»، هم در منابع قرون میانه دیده میشود و هم در ساختار محلات امروزی شهر (خبیص، 1343: 33)، و نیز در شبورقان، دیلمیان روزگار سلطان محمد، در «کوی دیلمان» به چشم می خورد ساکن بودند (بیهقی، 1374: 990) و در قرن ششم قمری هنوز نام و نشان کوی برامکه در شیراز وجود داشت و در قرن هشتم هم از آن یاد شده است (جنید شیرازی، 1328: 480).
از قرن دوم قمری وضعیت سکونت گروههای مختلف در محلهها روشنتر شد. سکونت علما و دانشمندان در محلات خاصی از شهرهای نیشابور (حاکم نیشابوری، 1375: 200)، بخارا، بغداد، شیراز و... بود. زمینهای «کارک علویان» در بخارا از همین نمونه بود که در کنار دروازة نو، «مملکة سلطانی» بود و امیر منصور بن نوح در آن جا کوشکی ساخت و بعدها در سدة پنجم نصرخان بن طمغاج خان قراخانی آنها را به فقها بخشید (نرشخی، 1363: 40). همچنین بازرگانان معمولاً در محلات خاصی که زمینهای آن ارزش بیشتر داشت زندگی میکردند. چنان که بازرگانان در بغداد در محلة شیعهنشین کرخ ساکن بودند و به گفته اصطخری «کرخ آبادانتر است و بازرگانان گرانمایه آن جا باشند» (اصطخری، 1340: 85). در شهر بم نیز کوی بزازان تمول بیشتری داشت و جایگاه آن هنوز هم در شارستانِ بم مشخص است. از اواخر سدة دوم قمری که نحلههای فکری و مذهبی گسترش یافتند، در شهرهای بزرگ مانند بغداد، کوفه، نیشابور و... پیروان مذاهب در محلههای خاص خود زندگی میکردند. وجود سه مسجد برای سه فرقه و گروه دینی در شهر بم در قرن چهارم نشاندهندة همین موضوع است (حدودالعالم من المشرق الی المغرب، 1362: 128). در بخارا، دهقانان، رندان و مغان کویهای جداگانه داشتند و برخی از متمولان نیز زمینهای بزرگی در اختیار داشتند که به نام آنان محلهای شکل میگرفت مانند کوی وزیر بن ایوب که در این کوی امیران هم جای گرفتند و به «کوی وزیر» و «کوی کاخ» شهرت یافت (نرشخی، 1363: 79- 73). در برخی شهرها محلههایی به نام مهاجران بود که محلهای برای خود ایجاد کرده بودند. همچنین صاحبانِ حرفهها، اصناف و بازاریان در شهرهای گوناگون کویهایی برای خود داشتند مانند: کوی بزازان، کوی جولاهان، کوی گفشگران، کوی چرم فروشان، کوی دباغان، کوی صرافان، کوی خرما فروشان، کوی برده فروشان، کوی طناب بافان، کوی ابریشم بافان، کوی سبدبافان، کوی سیمگران و...
از مهم ترین اتفاقات اجتماعی ـ فرهنگی، جدالهای بینمحلهای در شهرهای اسلامی بود. این جدالها گاه اجتماعی ـ مذهبی و دایمی بود مانند شهر کوفه که قبایل جنوبی و شمالی مرتب با هم در نزاع بودند و گاه مذهبی و شدید بود مانند شهر بغداد و نزاع اهالی محلة شیعه نشین کرخ و محلتهای سنینشین که بارزترین نمونه از این گونه جدالها است. بازار شهرها نیز در محلههایی مانند کرخ بغداد که در آمد و شد اندیشههای گوناگون بود، گاه دچار آشوبهای سیاسی و کشمکشهای فرهنگی و اجتماعی و از آن میان مذهبی میشد. بیگمان وظایف محتسبان گذشته از نظارت بر روند اقتصادی و تجارتی بازار، چشم گماردن بر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بازاریان بویژه در بازارهایی که زمینة جنب و جوش سیاسی بیشتری داشتند نیز بوده است. در این راه خلفای عباسی و حکمرانان حکومتی آنها در انتخاب اهلِ حسبه و حتی تأدیب صاحبان حرفهها در محلهها و بازار دقت فراوان داشتند.6 منصور عباسی نیز از انتقال بازارها به کرخ این انگیزه را داشت تا آشوبگران از مرکز شهر دور نگهدارد و از ورود جاسوسان به آن جلوگیری کند (طبری، 1387ق.، ج7: 654 - 653). از آغاز دورة امارت آلِبویه کرخ اهمیت بیشتری فزون بر نقش اجتماعی و اقتصادی خود یافت و از مهمترین محلات با رویکرد فرهنگی بود. فناخسرو عضدالدولة دیلمی آن محله را پس از آنکه بر اثر ناامنی و رکود اقتصادی ویران شده بود، دوباره آباد کرد. ابونصر شاپور بن اردشیر نیز در سال 383 قمری، دارالعلم کرخ را با امکانات گوناگون، تأسیس و کتابهای فراوانی را خرید و به کتابخانة آن منتقل کرد؛ اما کرخ وارد منازعات فرقهای و آشوبهای سیاسی و اجتماعی نیز شد از این رو چندین بار طعمة حریق گردید که از آن میان است درگیری سال 323 و درگیریهای پس از سال 356 قمری که همزمان با درگذشت احمد معزالدولة دیلمی بود. همچنین کتابخانة دارالعلم کرخ نیز در سال 451 قمری در جریان منازعات و درگیریهای کرخ به آتش کشیده شد. این درگیریها که عموماً ریشة مذهبی داشت، گاه بر سر مسایل تجاری و اجتماعی هم رخ میداد تا جایی که برخی گمان میکنند مسایل اقتصادی از عوامل جدالهای فرقهای در درگیریهای محلة کرخ بوده است (طهماسبی، 1382: 124-107؛ احمدی، 1388: 14- 13).7 مقدسی که محلهها را از این دیدگاه بررسی کرده است به جدالهای نحلهای محلهها اشاره دارد:
«در میان دو بخش نیشابور [منیشک و حیره]... در غیر مذهب نیز دشمنی وحشتناک دارند. در میان شیعه و کرامیان کار به جنگ هم کشیده بود. در سگستان دشمنی میان سمکیان که پیروان بوحنیفهاند و میان صدقیان که پیرو شافعی اند خونها میریخته که به مداخله سلطان میکشیده است. در سرخس میان عروسیان که پیرو بوحنیفهاند و میان اهلیان [اهکیان] که پیرو شافعی هستند کشاکش است [عروسیان بیشترند و در پائین شهرند]. در هرات کشاکش میان عملیان و کرّامیان است و در مرو میان مدنیان [دهکانان] و بازار کهنه است و در نسا میان دو محلّه خنّه و سر بازار است و در ابیورد میان کرداری و راسالبلد است... در بلخ نیز تعصبها غیر مذهبی هست و همچنین سمرقند و کمتر شهری در این سرزمین از تعصب خالی است...» (مقدسی، 1385: 492).
محله از منظر تاریخنوشتههای محلی
تاریخنوشتههای محلی از مهم ترین منابع برای بازشناسی محلهها در شهرهای تاریخی و نیز بررسی ویژگیها، کارکردی، ساختار اجتماعی، کالبد و هویت محلهها به شمار میروند. در برخی از منابع تاریخ نگاری محلی مانند تاریخ بخارا، تاریخ نیشابور، تاریخ بیهق و تاریخ قم، شیرازنامة زرکوب و... ضمن توصیف این شهرها، محلهها را نیز نام برده و گاه به خوبی توصیف کردهاند. از این منابع میتوان ساختار، جامعه، وضعیت اقتصادی، ویژگیهای فرهنگی و دیگر شؤون محلهها را دریافت. در برخی از تاریخ نوشتههای جغرافیایی نیز که با رویکردی جامع جغرافیای شهری را مورد توجه قرار دادهاند، به محلهها توجه خوبی شده است؛ از آن میان احسنالتقاسیم مقدسی آگاهیهای مهمی دربارة محلههای شهرهای گوناگون ارائه کرده است. توصیفهایی که مقدسی دربارة کیفیت محلههای شهرهای گوناگون در سدة چهارم قمری میکند، به لحاظ نشان دادن ترکیب اجتماعی، وضعیت اقتصادی، بهداشتی، فرهنگی، پیشه و ریشة اهالی هر محل در آن دوره تقریباً کمنظیر و بسیار قابل تأمل است.8 در دیگر منابع جغرافیایی مانند مسالک و ممالک اصطخری (سدة 4 ق.)، نیز اگر نه به اندازة مقدسی؛ اما در حدی کم ساخت درونی محله مورد توجه قرار گرفته است. یاقوت حموی در معجمالبلدان (سدة 7ق.) توجهی قابل تأمل و حمدالله مستوفی در نزههالقلوب توجهی اندک به محلههای شهرها داشتهاند (سدة 8 ق.)؛ اما یعقوبی در البلدان (سدة 3ق.) نام و نشانِ محلههای برخی از شهرها از جمله بغداد را به خوبی بیان کرده و از این راه آگاهیهای ارزشمندی از ساختار اجتماعی بغداد در زمان خود ارایه کرده است (یعقوبی، 1381: 20- 14).9 اما در برخی تاریخنوشتههای جغرافیایی با آنکه دید جامعی دارند، این مهم مورد توجه قرار نگرفته که از آن میان است، حدودالعالم من المشرق الی المغرب.
بخارا یکی از نمونههایی است که میتوان محلههای آن را از طریق تاریخ نوشتههای محلی بازشناسی کرد. آگاهیهایی که برخی از منابع؛ بویژه نرشخی، مقدسی، ابن حوقل و اصطخری دربارة محلههای بخارا به دست دادهاند، تا اندازهای منسجم است که میتوان نقشهای از وضعیت محلههای این شهر در سدههای چهارم تا ششم قمری ارایه کرد. از طریق این کتاب محل قرار گرفتن کویهای دهقانان، کوی اعراب، کوی مغان، کوی گردونکشان، کوی رندان، کوی وزیر بن ایوب بن حسان، کوی علاء، کوی دروازجه، کوی فغسادره و کوی بولیث در شارستان بخارا بیش و کم قابل شناسایی هستند. در محدودة ربض نیز جایگاه نماز (نمازگاه عید) که توسط قتیبه برای برپایی نماز عید بنا شد، کوشکهای وزیران و دیوانیان، کاخ امیر نصر سامانی، مسجد ابوجعفر عتبی، مسجد جامع فضل برمکی در محدودة ریگستان در جنوب و غرب کهندژ در تاریخ بخارا معرفی شدهاند.10.
با ورود اعراب به شارستان بخارا در برخی محلات دگرگونیهایی پدید آمد، چنانکه آلکشکثه (کثکثان= کشکشان) به عنوان قومی «باحرمت و قدر و منزلت [که] در میان اهل بخارا ایشان را شرف زیده بودی و ایشان از دهقانان نبودند، غربا بودند، اصیل و بازرگانان»، در روزگار قتیبه بن مسلم از شهر رانده شدند (91 قمری) و محل سکونت آنان به اعراب واگذار شد، این قوم در بیرون شهر، کوشک مغان را بنا نهادند و به زودی آنجا آبادان شد و بتدریج به پهنة شهر پیوست و پس از ویرانی کوشکها در سالهای بعد، همچنان آتشخانهها در آن محل باقی ماند (نرشخی، 1363: 43- 42). دو کوی دیگر با نام بنیسعد و بنیاسد نامگذاری شدند و در جوار دروازههایی به همین نام قرار داشتند که گواه از نامگذاریهای جدید در عصر استیلای مسلمانان بر بخارا و حضور دو طایفه از اعراب است (Bosworth, 1999: 514).
امیر اسماعیل سامانی در کنارة جوی رباح (اریق رباح= ریاح) زمینهای «حسن بن محمد بن طالوت که سرهنگِ المستعین ابن المعتصم» بود، را از او خرید. این زمینها از آنِ طغشاده حکمران بخارا (بخارخدات) در زمان قتیبة بن مسلم، بودهاند که ابنطالوت نیز از وی خرید. امیراسماعیل در آن جا سرایها و بوستانها ساخت و بیشتر بر موالیان وقف کرد و این گونه جوی رباح به نام جوی مولیان مشهور شد. اصطخری بیان میکند که رود رباح در محدودة اراضی دشتک و مولیان، هزار باغ و کوشک و بوستان را آب میدهد (اصطخری، 1340: 241). برخی از پژوهشگران توجه به ساختوساز در آن محدوده را به دورة پیش از امیر اسماعیل میدانند، دلیل آن نیز اقدامات طغشاده، بخاراخدات دورة قتیبة بن مسلم، بوده است (Vambery,1973, 70). زمینهای پیرامون آن محدوده نیز با نام دشتک از آنِ ابنطالوت بود که ده هزار درم خریده شدند و از آن جا که نیزار بود، در همان سال اول ده هزار درم از بهای نی به دست آوردند (نرشخی، 1363: 39).
در بخش شمالی شهر بخارا و در راه ریامیثن، دروازة نو (نور) بنا شده بود که محلهای به نام «کارک علویان» قرار داشت. از جایی دیگر به نام دروازة شیعیان نیز یاد شده که به احتمال در نزدیکی کارک علویان و به احتمال بیشتر در بخش توسعهیافتة شهر به سوی کهندژ قرار داشته است. در میان اراضی کارک علویان، امیر منصور بن نوح در سال 356 قمری «کوشکی ساخت به غایت نیکو، چنان که به وی مثل زدندی از نیکویی» (نرشخی، 1363: 40). زمینهای کارک علویان، «مملکة سلطانی» بود تا آن که در زمان نصرخان بن طغماج خان قراخانی،11 این ضیاع را به اهل علم داد به این دلیل که به شهر نزدیک بود و فقها میتوانستند به راحتی کشاورزی کنند و در ازای آن زمینهای دورتری را به عنوان مملکة سلطانی در اختیار گرفت (ثامری، 1999: 74- 65).12
وضعیت باروی شارستان و دروازههای بخارا نیز در آن دوره بیش و کم مشخص است. آگاهیهایی که نرشخی، اصطخری، مقدسی، ابنحوقل و به تقلید از آنها، دیگر مورخان و جغرافیدانان ارایه میدهند گواه از آن دارد که در سدة چهارم قمری، بهرغم گسترش شهر و به وجود آمدن کویها و باغـ کوشکهای جدید، باروی شارستان و هفت دروازة آن همچنان پا برجا بودند. در واقع در عصر سامانیان این بارو بر گرد هستة قدیمی و کهن شهر بود و عمارتهای مجلل جدید امیران، وزیران، فرماندهان و دهقانانِ معتبر در بیرون از باروی شارستان و بویژه در غرب آن در پهنة جنوبی و غربی کهندژ (از جوی مولیان تا چشمة ایوب و جویبار کلان)، بنا نهاده شده بودند. از این رو شهر بخارا عملاً در آن زمان به دو بخش تقسیم میشد: بخش قدیمی شهر که درون باروی شارستان بود و بخش جدید که در پیرامون ربض کهندژ بویژه در زمینهای ریگستان و بر کنار جویهای آب سر برآورد. شارستان به چند کوی تقسیم میشد که در نگاه نخست این کویها نشاندهندة گروههای مختلف اجتماعی ساکن در آنها بود مانند کوی مغان و کوی دهقانان در دو سوی بازار خرقان و کوی رندان در سمت چپ دروازة شارستان. برخی کویها نیز به نام صاحبان یا بانیان زمینهای این بخش بودند. مانند کوی وزیر (کوی کاخ)، در سمت راست درِ شارستان که از آنِ وزیر بن ایوب بن حسان و کوی علاء که بانی آن حسین بن علاء «صاحب شرط» و فرماندة سپاه در روزگار امیر اسماعیل بود.13 برخی بخشها نیز در پیرامون بازار نامهای برگرفته از صنفهای آن کویها را داشتند که از آن میان است، جوبة بقالان و بازار پستهشکنان.
جویبار بکار از پهنة شرقی شهر بخارا وارد میشده و از میانة بازار و معبد ماخ میگذشته است که در کنار آن کوی بکار قرار گرفته بود. اصطخری بیان میکند که رود بکار از کنار مسجد قواریریین میگذشته و نرشخی کوی بکار را در کنار بازار نشانهیابی کرده است که بایستی مهمترین کوی در کنار بازار ماخ بوده باشد (اصطخری، 1340: 240؛ نرشخی، 1363: 131). ابنحوقل رود بکار را جویبار قواریریین نام نهاده (ابن حوقل، 1345: 212) که چون از کنار راستة شیشهگران (قواریریین) میگذشته، به احتمال به این نام خوانده شده است و نشاندهندة حضور این صنف در محلهای به این نام بوده است. در منابع از کوی بولیث هم یاد شده است که در سدة پنجم قمری، ارسلانخان در آن جا سرایی بنا کرد و دو گرمابه ساخت. آن سرا بعدها به دارالملک بخارا و سپس به مدرسة فقها تبدیل شد (نرشخی، 1363: 42). توصیفی که مقدسی از شهر بخارا در قرن چهارم ارایه کرده است از نظر ریختشناسی، ساختارشناسی و جامعهشناسی تاریخی محلههای بخارا اهمیت دارد:
«نموجکَث (بومجکث) قصبة بخارا است که همانند فسطاط در سیاهی گل و عفونت و گشادگی بازار است و همانند دمشق در ساخت شهر و چگونگی سواد آن و تنگی خانهها و بسیاری بالکونهایش [ایوانها/بهارخواب] است. قصبه در دشتی واقع شده و روز به روز در گسترش بود. شهر آن پرساختمان بود. در شهرهای عجمان پرساختمانتر و پرجمعیتتر از آن یافت نشود. هفت دروازة آهنین دارد... جامع در شهر است و چند صحن پاکیزه دارد. مسجدهای شهر همه پاکیزه و بازارها دلبازند...» (مقدسی، 1385: 405).
مقدسی از گسترش شهر خبر داده و به مانند دیگر منابع از باروی دو ردیفة گرد ربض یاد کرده که ساختمانها از باروی نخست گذشته، باروی دوم را با ده دروازة دیگر در پشت ساختمانهای جدید ساختهاند. از این رو بایستی غیر از کویهای شارستان، کویهای دیگری در بیرون از باروی نخست ـ که هفت دروازه داشت ـ ساخته شده باشد و از این رو شهر تا پیرامون کهندژ نیز توسعه یافته بود. مقدسی واضحترین توضیحها دربارة شهر را در آن عصر، این گونه بیان میکند:
«در این سرزمین (سرزمین اسلام)، شهری پرساختمان و پرجمعیتتر از این جا نیست. رود از میان شهر میگذرد. مردم شهر، حوض آبها بسیار دارند. چاههای نزدیک رود شیرین هستند. این شهر برای دیدارکنندگانش مبارک است و برای زیستکنندگان در آن، توانبخش و مرفه. خوراکهای گوارا، گرمابههای خوب، خیابانهای گشاده، آبهای سبک، ساختمانهای زیبا دارد... ولی خانههایش تنگ، آتشسوزیها بسیار، پشه و موی کثافت فراوان، گرما و سرماهایش سخت، چاهها شور، آب نهر سنگین، مستراحها بد و زمین وحشتزا است. خانهها گران و تیمچهها اندوهبار، بچه بازی آشکار است. آری آنجا زبالهدان ماوراءالنهر و تنگناترین شهرهای خاوران است. ملتهایی بدانجا کوچیدهاند که فساد و بدمعاملگی را آشکار و ربا را مباح کردهاند...» ( مقدسی، 1385: 407- 406).
شارستان، از آن رو که در درون باروی کهن با هفت دروازه محدود شده بود، ناگزیر در پی افزایش جمعیت با کمبود زمین مواجه شد. تنگی کوچهها و خیابانها، پر ساختمان بودن شهر، آلودگی آب و معابر، گواه از همین امر دارد. از این رو است که از آغاز دورة سامانیان ساختوساز کوشکهای اعیانی، کاخهای امیران، دیوانهای اداری، باغـکوشکهای وزیران، متمولان، سپاهیان و... در بیرون از باروی درونی شارستان انجام گرفت که به ویژه در پیرامون ریگستان (سهله) و کهندژ و بر کنارة رودهای ریگستان، رباح، جوی مولیان و در محوطة دشتک، بر سر راه خراسان (دروازة میدان) و در دروازة معبد که در نزدیکی چشمة ایوب بود، عمارتهای عالی بنا نهاده شد و آنان که مِکنتی داشتند، شارستان را برای مردم بخارا و به احتمال قوی برای ساکنان بومی و مهاجرانی که آوازة قبه الاسلام را شنیده بودند، وانهادند.
مسجد و اماکن مذهبی و علمی در پیوند با محله
در میان عناصر کالبدی شهر در دوران اسلامی، مسجد (مزگت: حدودالعالم، 1362: 128) از دیدگاه برخی پژوهشگران نخستین و مهمترین شناسة شهر اسلامی به شمار میرفت. مسجد یثرب به عنوان نخستین و مهمترین بنای شهر اسلامی (مدینه)، شاکلة ساخت شهر اسلامی را جهتدار و هدفمند کرد. مسجدالنبی اگرچه ابتدایی و با استفاده از مصالح معمولی شهر مدینه، خشت، چوب و حصیر، بنا نهاده شد؛ اما طرح آن شالودة طراحی مسجد در دورههای مختلف تاریخی پس از اسلام را پیشِ روی شهرسازان و معماران قرار داد. از آن پس در شهرهای نوبنیاد (کوفه، بصره، فسطاط و...) پیش از هر بنایی، مسجد را میساختند، سپس بر اساس آن شبکة شهری را طراحی میکردند و شهر را پی مینهادند. مسجد از همان آغاز در پیوند با عناصر کالبدی اقتصادی در شهر بود و از آن زمان مسجد و بازار با نهاد حکومت پیوند خود را بردوام نگهداشتند. مانند بنای مسجد شهر کوفه که از نخستین نمونهها است و آن را «در محل بازار صابون فروشان و خرمافروشان نهادند» طبری، 1368، 5: 1849- 1848). در قرون بعد نیز اگر مسجد و بازار در کنار هم بودند و میخواستند بازار یا مسجد معتبر دیگری بسازند، در کنار همان بازار و مسجد قدیمی میساختند، مانند سیرجان که در دورة عضدالدولة دیلمی، به گفتة مقدسی، آن شهر «دو بازار کهنه و نو دارد که جامع در کناری میان آن دو است» (مقدسی، 1385: 686). این امر در قرون بعد ادامه یافت، اگرچه بناهای مسجد شیخلطفالله، مسجد شاه (امام)، عالیقاپو و بازار قیصریة اصفهان بارزترین نمونه از این دست است؛ اما همة شهرهای ایران و تقریباً بدون استثتا پیوند بازار، مسجد و نهاد حکومتی را تا سدة اخیر ادامه دادند.
بسیاری از آتشکدههای دورة ساسانیان در هستة مرکز محلهها، پس از اسلام بستر ساخت مسجد بود، با این همه طرح نخستین مسجدهای اسلامی برگرفته از آموزههای اسلامی بود که بتدریج بالندگی یافت (سلطانزاده، 1365: 268). در منابع تاریخی و جغرافیایی توصیفهای بسیاری از این مسأله به میان آمده است، چنان که آتشکدة کهندژ نیشابور،14 آتشکدة قم (قمی، 1385: 104- 101)،15 بتخانة بخارا، بتخانة بیکند، بتخانة رامیتن (رامیثن)، «بازار ماخ» و بتخانة کهندژ بخارا (نرشخی، 1363:10، 62، 67، 69)، معبد بودایی شهر میرکی از شهرهای اسپیجاب (مقدسی، 1385: 397)، آتشکدة قزوین، آتشکده و معبد مهری نائین، آتشکدة سیرجان و دهها مکان دینی دیگر به مساجد جامع اسلامی تبدیل شدند. بنای مساجد بر شالودة آتشکدهها یا نیایشگاهها و یا در زمینهای بیرون از شهر (مانند نمازگاه عید در بخارا)، نخستین اقدامات معماری در دوره اعراب فاتح در تغییر کاربری یا دست زدن به کالبد شهرهای گوناگون ایران به شمار میرود. در بسیاری از شهرها، مسجد را در نزدیکی کهندژ و در شارستان بنا میکردند. در این صورت مسجد یا بر شالودة نیایشگاههای باستانی بود و یا در میدان نزدیکِ کهندژ. از این رو، یا در گذشته در کنار آن بازار بنا نهاده بودند یا آن که به تأثیر از ساخت مسجد بازار نیز در پیرامون آن شکل میگرفت. چنانکه مسجد مغاکعطار (مسجد ماخ) در بخارا بر بقایای بازار بت فروشی ماخ که در اواخر دورة ساسانیان به آتشکده تبدیل شده بود بنا نهاده شد و این مسجد بعدها گسترش یافت (نرشخی، 1363: 30؛ رضا، 1381: 432).
در فقه اسلامی اشارههایی به نقش مسجد جامع و منبر در تفکیک شهر از غیر شهر شده است. چنانکه به فتوای برخی از فقیهان این مسأله بعدها به یکی از مسایل اساسی در شهرها تبدیل شد و شهرهای بسیاری به رغم برخورداری از مسجد جامع، بر آن بودند تا اجازة منبر داشتن را از مرکز خلافت اسلامی به دست آورند و «مشروعیت این شاخص در تعیین موقعیت دینی، حقرقی و اداری شهرها کاربرد زیادی داشت» (یوسفیفر، 1385 ب: 275).16
مسجد هستة مرکزی شهر و محل عبادت، تعلیم و تربیت، مشورتهای سیاسی، تلاشهای فرهنگی، حل مسائل اجتماعی، رسیدگی به امور قضایی، پرداختن به برخی از مسائل اقتصادی و تصمیمگیری دربارة قیمتها، نگهداری خزانة حکومتی و دیگر امور بود. بانگ اذان در اندک زمانی جمعیت شهر را به آنجا میکشاند و مسجد به پایگاه اجتماعی شهر تبدیل می شد. پژوهشگران دربارة تحولات موقعیت مسجد در شهرها، چهار مرحله را بر شمردهاند: 1. آغاز دورة اسلامی که مسجد صورتی ساده و بی پیرایه داشت؛ 2. توأمان شدن مسجد و قدرت سیاسی در دورة امویان؛ 3. جدایی مسجد و قدرت سیاسی در روزگار عباسیان؛ 4. ایجاد دگرگونیهای بنیادی در شکل و پراکندگی مساجد از سدة ششم قمری (اشرف، 1353: 13؛ حبیبی، 1375: 46- 43).
از آنجا که مسجد در کالبد شهرها در شارستان و در کنار ارگ ـ به عنوان نماد حکومتی، اداری، سیاسی ـ نیز در کنار بازار ـ به عنوان نهاد اقتصادی شهر قرار میگرفت ـ پیوند سه عنصر اصلی (دین، سیاست و حکومت، اقتصاد) در شهرها نمایانتر میشد و از این نظر کارکردهای گوناگون شهر (فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) به گونهای نمادین مطرح میشدند (یوسفیفر، 1384: 224 ـ 228). در پیوند با این موضوع، مکانیابی مسجد در شهرهای گوناگون بویژه در محلههایی خاص نیز جالب توجه است. در قرون نخستین اسلامی مساجد جامع جایگاه واحدی نداشتند. مقدسی مسجد جامع را در بیشتر شهرها مکانیابی کرده است. چنانکه در شهر فرغانه مسجد جامع در بخشاندرونی (شارستان) و جامع رنجد «در میانِ بخش (کوی یا راستة) کفشدوزان» بود. در شهرهایی مانند مرورود و هرات و شهرهای کم شهرتی چون شِکِت، اشتیقان، اوش، وسیج، بلاج، بروخ، طراز، جِکِل (چگل)، بهلو از شهرهای فرغانه همچنین اسبیجاب (اسپیجاب) و دارزنجی از شهرهای چغانیان، مسجد جامع در بازار قرار داشت. در برخی دیگر از شهرها، جامع بیرون از شهر بود که از آن میان است برنگ از شهرهای اخسیتک (فرغانه)، طواویس از شهرهای بخارا و تونکَث از شهرهای چاچ. از آن جا که بازار برخی از شهرها در کنارة جادههای مهم قرار گرفته بود، گاه مسجد نیز در بازارِ بیرون از شهر بنا نهاده میشد، که از آن میان مسجدِ شاوغر از شهرهای اسبیجاب. برخی از مسجدها نیز در کنارة میدان قرار گرفته بودند و در آنها به میدان باز میشد، مانند جامع بُشبُشان. همچنین جامع ورشتان از شهرهای اخسیتک (فرغانه) که یک در به میدان و دری دیگر به بازار داشت (مقدسی، 1385: 411- 391).
تعداد مسجدها در شهرها، در یک نگاه توجه بیشتر مردم را به دین اسلام و اهتمام در ترویج آن، نشان میداد. گزارشهای گوناگونی از تعداد مسجدها در برخی شهرها ارایه شده که متأثر از گسترش فرقههای اسلامی از سدة سوم قمری به بعد است. پیروان نحلههای گوناگون برای خود مسجدهایی داشتند، چنانکه به گفتة منابع جغرافیایی سدة چهارم قمری شهر بم در قرن چهارم قمری سه مسجد آدینه داشت (اصطخری، 1340: 143؛ ابنحوقل، 1345: 77). مؤلف حدود العالم در اینباره بیان میکند «روز آدینه در سه مسجد نماز آدینه کنند: در بازار مسجد خوارج و در [کوی] بزازان، مسجد اهل سنت و در قلعة شهر مسجدی دیگر بُوَد و بیت المال صدقات در مسجد آدینه دارند» وی بیان میکند که «در مسجد خوارج بیت المالی برای صدقات است» (حدود العالم، 1362: 128). در شمارش تعداد مسجدهای شهرها، برخی از منابع ارقام اغراقآمیزی ارایه کردهاند. چنانکه یعقوبی در البلدان دربارة شهر بغداد بیان میکند: «چهار هزار گذر و کوچه و جز آنچه بعدها مردم افزودند پانزده هزار مسجد و پنج هزار حمام بود» (یعقوبی، 1381: 20).17
گذشته از مسجد، برخی دیگر از اماکن مذهبی نیز در ساختار محله نقش مهمی ایفا میکردند؛ مدرسه، آرامگاه و مشاهد متبرکه، اماکن و عناصر مورد احترام و... در بسیاری از محلههای کهن میتوان تکوین محله را در پیوند با اماکن فرهنگی مورد تأمل قرار داد. گاه یک مکان مذهبی و در پیوند با آن یک عنصر غیرمذهبی؛ اما مورد احترام، مانند یک درخت کهنسال، این نقش را ایفا میکرده است و مرکز ثقل محله به شمار میآمده است. این گونه اماکن در پیوند مستقیم با تحولات محله و در نتیجه، تأثیرگذار در بافت و ساختار شهر بودند (ضیاءتوانا، 1370: 200- 173).
بازار در پیوند با محله
در متون ادبی اشارههای بسیاری دربارة پیوند کوی و بازار شده است، در بسیاری از جاها «کوی و بازارگاه» را در کنار هم و در پیوند با یکدیگر یاد کردهاند. 18 بازار (وازار، واژار، باژار، واچار و...) و جایگاه دادو ستد و تجارت در شهرها، هستة مرکزی شهر را در کنار معبد پدید میآورد و گذرهای محلهها از آن منشعب میشد (سلطانزاده، 1368: 387- 384). از آنجا که روستاها نقش تولیدی خود را همواره در برابر شهر حفظ کرده و از دیگر سو، شهر خاستگاه گروههای پیشهوری و صاحبانِ حرفهها بوده است، نمیتوان بازار را در شهرهای کهن معطوف به بخشی خاص از شهر کرد، بلکه ممکن بود در میانة روستا و شهر و یا برحسب ضرورت، مکانهایی موقتی نقش بازار را ایفا کرده باشند. متناسب با تحولات شهری در دورة سلوکیان (330 ـ 247 ق.م) و در پیوند با راههای تجاری، بازار در شهرها نقش مهمتری یافت و بازارهای شهری و روستایی با کارکردهای خاص خود رو به توسعه گذاشتند و این امر به صورت دستاوردی جدی در شهرهای روزگار پارتیان به سرانجام رسید. با این همه این نظر نیز جای تأمل دارد که بازار در ساخت شهرها، شکل نهایی خود را از دورة ساسانیان بازیافت (حبیبی، 1375: 33)، زیرا متناسب با نقش راههای تجاری بویژه در دورة پارتیان، بایستی بازار نقش کلیدی داشته باشد وگرنه بازرگانی در میان شهرهای گوناگون نمیتوانست در گردش باشد. در متون دورة ساسانیان، از آن میان در سنگنبشتهها سازمان یافتن این عنصر اقتصادی تا آنجا اهمیت دارد که منصب بازاربد (بازاربذ) از دورة شاپور یکم ساسانی (کتیبة کعبة زرتشت، 262 م)، وجود داشته است و برخی آن را «معادل وزیر بازرگانی کنونی» دانستهاند (رضایی باغبیدی، 1381: 114).
نکتة مهم دربارة بازار در دورة ساسانیان آن است که به تأثیر از تجربههای دورة پارتیان و قرار گرفتن شهرها در محدودهای خاص از منطقة شهری (شهر و روستاها و پیرامون آن)، متناسب با ساختار اجتماعی و نظام طبقاتی آن دوره، بازار در پیوند دادن شارستان و ربض با روستاها نقش ایفا میکرد (حبیبی، 1375: 33) و از این رو ناگفته پیداست که میتوانست در پیوند میان گروههای اجتماعی، از جمله در ساختار جامعة طبقاتی ساسانی، میانِ فرودستان و فرادستانِ جامعه نقش مهمی ایفا کند که این امر را در برخی از روایت های منتسب به آن دوره مانند داستان کفشگر و خسرو انوشیروان به خوبی میتوان جستجو کرد.
از دورة ساسانیان آگاهیهایی در دست است که مطابق با آنها، شاکلة بازار را میتوان بازشناسی کرد. ترتیب و آرایش خاص فضایی اجزای به هم پیوستة بازار، تقسیمبندی مشاغل و اصناف و سازماندهی اقتصادی مهمترین ویژگی و میراثی بود که از بازار در اواخر دورة ساسانی به صورت مجموعهای بههمپیوسته به دورة اسلامی منتقل شدند.19 در دورة ساسانیان، همزمان با شکلگیری شهرهای جدید، تقسیم کار اجتماعی عمیقتر شد تا آن جا که تولید پیشهوران از تولید کشاورزان تفکیک و حتی این امر در ساختار طبقاتی این دو گروه که در رستة واستریوشان قرار میگرفتند به گونهای محسوس بود. در نتیجة این مسأله، پیشهوران نیز در دو گروه پیشهوران شهری و پیشهوران روستایی تقسیم شدند و این امر حتی در تقسیمبندی محلهها تا دوران اسلامی تأثیر بهسزایی داشت، زیرا حرفه از عوامل اصلی در نامگذاری محلهها بود. وابستگی به زمین برای تأمین معاش یا مازاد تولید و کسب درآمد، همچنین انجام برخی امور صنعتی در حرفههای روستایی ویژگی بارز کشاورزانِ پیشهور بود (رضا، 1355: 10).
در دوران اسلامی متأثر از دورة ساسانیان بازار در دو بخش، شارستان و ربض گسترش یافت و از آنجا که ربض در برابر شارستان رشد و توسعة بیشتری داشت، بازارهای ربض شهرها نیز گسترش قابل تأملی یافتند، چنان که در برخی از شهرها، بازار ربض اهمیت بیشتری نسبت به بازار شارستان داشت که این امر در نتیجة بزرگ شدن ربض و شکلگیری محلههای متعدد در آن بود. برخی در ارائة تعریف از شهرهای اسلامی برخورداری شهر از بازار و برخی دیگر مسجد جامع را ملاک دانستهاند (سعیدی، 1381: 122-120). با این همه همبستگی این دو عنصر اصلی در شهرهای اسلامی، همواره بر فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شهرها، از مسیر محلهها تأثیر مستقیم داشته است.
میدانگاه در هستة مرکزی محلهها
در برخی از محلههای کهن از شهرهای امروزی، هنوز هم میتوان کوچههای پیچ درپیچ و میدانگاههای چندصد ساله را دید: جوباره (جهودباره / جویبارة) اصفهان، محلههای خواجة خضر و فهادان یزد، محلة مسجد ملک (سهشنبهی) در کرمان، شارستانِ ارگ بم، پیرامون نارین قلعه و مسجد جامع نائین و... وضعیت همین محلههای باقیمانده نشاندهندة جایگاه تمرکزگرای میدان در محله و یا پیونددهندة میانمحلهای است. در شهرهای باستانی ایران، فضاهایی وجود داشته که در نقش میدان جزو کهنترین عناصر کالبدی شهر به شمار میرفتند؛ اما از آنجا که بیشتر کارکرد سیاسی و اداری داشتهاند، در پیوند با سازههای حکومتی مانند ارگ مورد توجه قرار گرفتند نه به عنوان جایی که محل گردهمایی گروههای مختلف اجتماعی و در مرکز گذرهای محلهها باشند یا به مانند نقش میدان در شهرهای یونانی و رومی، شهروندان در مناسبتها و رویدادهای گوناگون در آن اجتماع کنند.
شاید آگاهیهایی که از نقش میدان در شهرهای یونانی وجود دارد بیشتر از آگاهیهای شهرهای ایرانی باستان باشد. میدان (آگورا Agora) یکی از بخشهای اصلی شهر (پولیس)های یونان بود که با مناسبتهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی و تجمع افراد ارتباط مستقیم داشت. در شهرهای روم باستان نیز میدان (فوروم Forum) هستة مرکزی مراکز اجتماعی، مذهبی، مبادلات بازرگانی، حمام، آمفی تئاتر و رویدادهای ورزشی و... بود که در واقع اصلیترین خیابانها به آن منتهی میشدند و به مانند نقش میدان در یونان محل اصلی فعالیتهای گوناگون جامعه بود (برومند، 1374: 24ـ 13). در شهر ایلامی دوراونتاش، میدان همان فضای حکومتی میان معبد (زیگورات) اونتاشگال و بخشهای دیگر شهر بود (مجیدزاده، 1370: 79). در شهرهای دورة ماد، هخامنشی، سلوکی، پارتی و ساسانی، میدان در واقع رزمگاهِ سپاهیان و محل گردهمایی آنها را تشکیل میداد. با این همه از دورة سلوکیان میدان کارکردهای دیگری نیز داشت که بتدریج مؤسسات حکومتی در پیرامون آن گسترش یافتند و این امر بویژه از دورة پارتیان با تأسیس گِردشهرها، توسعة چشمگیر داشت. در شهرهای دایرهای دورة ساسانی نیز میدان در مرکز شهر و محل ساخت و ساز بناهای حکومتی، آتشکده و مؤسسات حکومتی بود. گِردشهر گور (فیروزآباد= اردشیرخوره) نمونهای بارز از نقش میدان در کالبد شهر را نشان میدهد (هوف، 1366: 117- 75). میدان شهر در واقع حلقهای از بنای دایرهوار در مرکز شهر و پیرامون برجی بلند را تشکیل میداد که اصطخری آن برج را «کیاخره» و در عربی «طربال» و ابن بلخی «ایران گرده» نامیده است (اصطخری، 1340: 111؛ ابن بلخی، 1385: 138) پیرامون کیاخره که منارهای یادمانی از آتشکده به شمار میآمد، بناهای حکومتی و از آن پس خانههای بزرگان و واسپوهران، سپاهیان و موبدان و پس از آن کویهای شارستان قرار میگرفت. میدان در این شهر حلقة مرکزی و در واقع مرکز ثقل سیاسی ـ اداری ـ دینی آن را تشکیل میداد (هوف، 1374: 42-41).
در دورة اسلامی نیز میدانی در مرکز شهرهای نوبنیاد مانند بغداد ساخته شد. در کنار آن اماکن مهم حکومتی و دارالاماره و بر گرد آن اماکن مهم ساخته شده بود (یعقوبی، 1381: 8). دو نمونه از مشهورترین میدانها در سدههای نخستین اسلامی که البته از دورة باستان بر جای ماندند و حتی تا به امروز نام و نشان خود را حفظ کردهاند، به نام ریگستان20 در شهرهای سمرقند و بخارا است. دربارة این دو میدان توصیفهای بسیاری در منابع تاریخی و تاریخهای محلی این دو شهر ارایه شده است.21 میدان ریگستانِ بخارا در دورة سامانیان نقش مهمی در ربضِ این شهر به دست آورد. چنانکه دیوانخانههای سامانی، کاخها و کوشکهای امیران، وزیران، سرداران و... در بخش غربی آن و در کنار کهندژ بنا شدند. این میدان عرصة حضور مردم و سپاهیان در زمانهایی بود که امیر سامانی فرمانهای حکومتی را به آنان ابلاغ یا به امور و خواستههای آنان رسیدگی میکرد. چنانکه خواجهنظامالملک در این باره روایتی قابل تأمل بیان کرده است:
«و هم این اسماعیل بن احمد را عادت چنان بودی که آن روز سرما سختتر بودی و برف بیشتر آمدهای، تنها بر نشستی و به میدان آمدی و تا نماز پیشین بر پشت اسب بودی. گفتی: باشد که متظلمی به درگاه آید و حاجتی و او را نفقاتی و مسکنی نبود و چون به عذر برف و سرما ما را نبیند، مقام کردن و به ما رسیدن بر وی دشوار گردد. چون بداند که ما اینجا ایستادهایم، بیاید و کار خویش بگذارد و به سلامت برود» (نظامالملک طوسی، 1385: 54).
مرکزیت شهر اصفهان بر محور میدان هم همواره مورد تأکید بوده است. در سدههای نخستین اسلامی میدان عتیق ـ که به تازگی نیز با ساخت و سازهای جدید احیا شده ـ مرکز هماهنگی فضاهایی چون محلة کهن جوباره (جهودباره/جویباره)، مسجد جامع عتیق با نشانههای معماری از همة دورههای اسلامی، بازار و دیگر اماکن بوده و هنوز هم این نقش را ایفا میکند. بعدها که توجه به میدان نقشجهان جلب شد و این توجه در دورة صفویه به اوج رسید، باز هم میدان نقش مهمی در این شهر ایفا کرد (انصاری، 1381: 26- 15).
حسن بن محمد قمی در تاریخ قم، میدانهای ششگانة قم را نام برده و رویدادها و مناسبتهای مربوط به این میدانها را در پیوند با محلههای پیرامونی توصیف کرده است (قمی، 1385: 69- 67).22 همچنین در تاریخ نیشابور میدانهای چهارگانة این شهر نام برده شدهاند که برخی از آنها از شهرت بسیار برخوردار بوده و در دیگر منابع تاریخی و جغرافیایی متناسب با برخی از رویدادها نام آنها برده شده است (حاکم نیشابوری، 1375: 219).23
بررسی گزارشهایی دربارة میدانهای نیشابور، قم، سمرقند، بخارا، بلخ24 و... گواه از آن دارد که به جز برخی میدانها مانند ریگستانِ بخارا یا میدانهای «حسین» و «زیاد» در نیشابور که فضاهایی بزرگ بودند، دیگر میدانها در واقع فضاهایی را دربرمیگرفتند که در برابر خانههای بزرگانِ سیاسی، نظامی، دینی و یا در برابر راستههایی از بازار یا واحدهای صنفی قرار داشتند که به نام شخص یا گروهی و گاه به نام محله خوانده میشدند. جنبة نظامی و بازرگانی میدان، معمولاً بر دیگر جنبههای آن در دورة اسلامی فایق بود. با این همه، میدانها گاه به مرکز برخی تجمعها نیز تبدیل میشدند؛ اما این تنها در صورتی بود که میدان در پیوند مستقیم با مسجد جامع یا بازار باشد. اجرای برخی فرمانهای حکومتی، سیاست کردن یا انجام مجازاتهای مجرمان و مواردی از این دست، کارکردهای متنوع میدان را نشان میداد. بازارهای موقتی و بساط خردهفروشان یا برگزاری بازارهای هفتگی، ماهیانه، فصلی یا سالیانه از مهمترین کارکردهای اقتصادی میدان در شهرها به شمار میرفت (سلطانزاده، 1365: 286-281). میدانهای عمومی، تجاری، حکومتی، نظامی، محلهای، ارتباطی و ورزشی در سلسله مراتب برون شهری، شهری، ناحیهای، محلهای و همسایگی از انواع میدانها در شهرهای ایران هستند که از آنها نام برده شده است (سلطانزاده، 1385: 100- 81).
در پیرامون میدان، بناهای عمومی مانند مسجد، حمام، بازارچه، کاروانسرا و در دورههای متأخر اسلامی زورخانه و تکیه، قرار داشت. معمولاً از هر میدان اصلی، گذرهایی به درون محلهها منشعب میشد و در میانة هر محله نیز میدان یا میدانهایی دیگر قرار داشت که از طریق گذرهایی فرعی به خانهها راه مییافت. تقسیمبندی میدانها و گذرها در برخی از محلهها بسیار حساب شده بود و محلهها بنا بر محاسباتی قابل تأمل از طریق میدانها و گذرها با یکدیگر و مرکز شهر در ارتباط بودند.
نتیجه
محله از عناصر اصلی تشکیلدهندة شهر و تقسیمکنندة آن به اجزا و بخشهای گوناگون است. محله در شهرهای ایرانی ریشة تاریخی دارد و با همبستگی اجتماعی و اشتراک در وجوه و یژگیهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میان ساکنان آن هویت مییابد. در دورة اسلامی حضور گروههایی از اعراب مهاجر، هویت اجتماعی ـ فرهنگی محلههای شهرهای ساسانی را دگرگون کرد و تازهواردان با سکونت در محلههای متمولان ساسانی، در مسیر طبیعی حیات محلات تغییراتی ایجاد کردند. با این همه، ایرانیان با تکوین و بنیاد نهادن محلههای جدید و گسترش شهرها در ربض (بیرونی) توانستند در توأمانی دو فرهنگ ایرانی و اسلامی، حیات جدید مدنی را در محلهها پدید آورده و بویژه در پیوند میان ساخت فضایی محله با عناصر کالبدی چون بازار، مسجد، میدان و متعلقات این عناصر، به هر محله هویتی خاص ببخشند. هر محله با توجه با ساکنان آن که ممکن بود هویت صنفی، فرهنگی، مذهبی، قومی و یا اقتصادی داشته باشند، از دیگر محلهها متمایز میشد و این مهم ترین ویژگی اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی محله در تاریخ ایران دورة اسلامی است. سدههای نخستین اسلامی از آنجا که از نظر زمانی و تلفیق عوامل موثر در تکوین و بنیاد محلههای شهرهای ایران اسلامی، نقش اساسی دارد شایان توجه بیشتر است. بویژه آنکه در تاریخ نوشتههای محلی و جغرافیایی آگاهیهای بسیاری در این خصوص وجود دارد.
یادداشت ها:
1- کوی در ادبیات فارسی گاه به همین معنای محله و برزن به کار رفته که مشخصاً بخشی از کالبد شهر را نشان میدهد، اما در بسیاری از مواقع و بویژه در ادبیات تغزلی، کوی نه کالبد شهری، بلکه ساحتی است برای نشانهگذاری منتسبان به خصلتها و ویژگیهای خاص؛ مانند اصطلاحات «کوی نیکنامی»، «کوی دوست»، «کوی خرابات»، «کوی میکده»، «کوی میفروشان»، «کوی دلبران»، «کوی مغان»، «کوی یار»، «کوی عشق»، و.. که در این صورت نباید به دنبال نشانۀ جغرافیایی از این «کویهای ادبی» بود. محله هم در ادبیات تغزلی گاه همین معنا را داشته است.
2- مانند کوی بکار، کوی بولیث، کوی مغان، کوی وزیر بن ایوب و...
3- در بغداد نیز منصور عباسی محلههای بیرون شهر را چهار بخش کرد (یعقوبی، 1381: 10).
4- مقدسی نیز بیان میکند: «در شیراز، درباره آن [محلههای نیشابور] از من پرسیده شد، گفتم: چهل و چهار محله دارد که برخی از آنها مانند نیمی از شیراز است» (مقدسی، 1385: 460).
5- برخی از پژوشگران کهندژ را شهر درونی و شارستان را شهر میانی و بیرونی را شهر بیرونی نامیدهاند (یوسفیفر، 1382: 139 ـ 140، 160؛ حبیبی، 1375: 14 و 32 ـ 34)
6- چنانکه ابوعبدالرحمن عاصم بن سلیمان احول، فقیه و محدثی که قاضی مدائن بود توسط منصور دوانیقی به نظارت بر قیمتها و پیمانهها منصوب شد (محمد ابن سعد، بیتا: ج7، 257؛ خطیب بغدادی، بیتا: ج12، 244). ابو زکریا یحیی بن عبدالله نیز توسط آن خلیفه، پس از ساخت بغداد برای رسیدگی به بازارها به منصب حسبه گمارده شد، اما در سال 157 قمری به جرم گرایش به ابراهیم بن عبدالله و تحریک مردم علیه منصور، به دار آویخته شد. گویند همین شورش شهری یکی از عوامل انتقال بازارهای بغداد به خارج حصار شهر و در محلة کرخ بود (طبری، 1387ق: ج7، 654-653).
7- برای آگاهی بیشتر دربارۀ کرخ، نک: (ابن جوزی، 1412ق: ج 14، 366 و ج 16، 48-49؛ الهمدانی، 1961، ج 1، 157)
8- مقدسی در کتاب احسنالتقاسیم فی معرفهالاقالیم دربارۀ بیشتر شهرها، ساختارها و ویژگیهای زندگی شهری در محلات را بیان کرده است. برای نمونه دربارۀ شهر بخارا به توسعۀ محلات، میزان دانش و آگاهی مردم، ویژگیها و سبک و قیمت خانه، امور بهداشتی و... توضیحاتی به اختصار بیان کرده است (مقدسی، 1386: 406- 407. همچنین دربارۀ خوارزم (412- 417)، چاچ (398- 399)، مرو (433- 434)، نیشابور (435- 437)، زرنگ (444- 445)، هرات (447)، مرو شاهجان (453- 455)، نرماشیر و بم (684- 688) و....
9. وی در برابر نام برخی از بخشهای محلهها از قطعه زمینهای افراد گوناگون به عنوان بخشی از محله و مِلک آنها یا یک محله نام برده شده است.
10- برای آگاهی بیشتر، نک: نرشخی، 1363: 41، 73، 74، 75، 79، 84، 111، 130، 131.
11- نصر خان بن طغماج(چ) خان از ملوک خانیۀ قراخانی بود که از حدود 432 قمری همزمان با پیروزی سلجوقیان بر سلطان محمود قزنوی، به دو شاخه تقسیم شدند و بخارا مرکز خانات غربی قراخانیان بود. مهمترین بناهای این دودمان در بخارا مربوط به دورۀ شمسالملک نصر بن ابراهیم بود که شمسآباد را او بنا نهاد و بخارا را مرمت کرد. نصر خان نیز تغییراتی در ساختار شهر بخارا ایجاد کرد (برای آگاهی بیشتر در بارۀ این دودمان؛ نک: بسورث، 1381، 174).
12. بدیهی است حدود چهار دهه (از دهۀ 390 تا 430 قمری) که سامانیان منقرض شدند (395 قمری) و قراخانیان بر بخارا تسلط یافتند، این شهر در معرض ویرانیهای بسیار قرار گرفت. بخش قابل ملاحظهای از جمعیت شهر کوچ کردند و برخی کویها تخریب شدند، ضمن این که در اواخر دورۀ سامانی این شهر به شدت دچار آشفتگی اجتماعی و بر هم زدن ساختارهای شهری شده بود. گواه این امر نیز گفتههای مقدسی است که در حدود 375 قمری احسن التقاسیم را تالیف کرد (مقدسی، 1385: 457). از این رو بخشیدن زمینهای مملکۀ سلطانی به علما اقدامی پسندیده به شمار میرفت.
13- نرشخی در یک جا این مطلب را بیان کرده و در جای دیگر بهترین کوی بخارا را کوی علاء نزدیک به دروازجه دانسته که حسن بن علاء سغدی بنا نهاد (نرشخی، 1363: 110 ـ 111 و 75). در شهر بلخ هم یک محله به نام کوی علاء بود (بیهقی، 1374: 1، 219).
14- از آن جا که زرتشتیان (که حاکم نیشابوری آنها را «کسانِ کنارنگ» = حکمران ساسانی نیشابور خوانده است)، به دلیل تسلیم شدن و قبولِ پرداخت جزیه در راستای پیشگیری از تخریب آتشکده، اعتراض کردند «عبدالله بن عامر ایشان را دور از جامع، مکانی تعیین کرد، آن جا را کوچۀ آتشکده گفتندی» (حاکم نیشابوری، 1375: 217).
15- با این همه، مؤلف تاریخ قم بیان میکند که نخستین مسجد در این شهر در «قریۀ جمکران» بنا نهاده شد (قمی، 1385: 110).
16- این موضوع در منابع فقهی و سیاسی مورد توجه بوده است. از آن میان (ماوردی، 1427 ق: 237). برخی بیان کردهاند که تفکیک شهر از غیر شهر بر اساس نظریۀ اسلامی برخورداری از مسجد جامع است (برای نمونه، اشرف، 1353: 13). این در حالی است که منابع تاریخی از مسجد جامع سخن نگفتهاند، بلکه «حق منبر داشتن» را بیان کردهاند. چنانکه مقدسی دربارۀ شهرهای مصر توضیح میدهد: «مدینههای مصر بسیار نیستند زیرا که بیشتر مردم قبطی هستند و بنابر قانون ما، شهر جز با منبر عنوان مدینه نگیرد» (مقدسی، 1385: 275). وی همچنین دربارۀ «گوین» از شهرهای سیستان توضیح میدهد که «دژی استوار و بزرگ دارد و چون خارجی هستند، منبر ندارند و چنین است زَنبوک و فوقه» (مقدسی، 1385: 445). این مسأله را نرشخی در تاریخ بخارا (1363: 16 ـ 27) در توضیح پیرامون شهرها (دیهها)یی که پیرامون بخارا هستند واضحتر بیان میکند، نور، طواویس، شرغ، زندنه، افشنه، بیکند و فربر، شارستان، بازار، کهندژ و مسجد جامع داشتند اما دیه خوانده میشدند و مردم بیکند تلاش بسیار کردند تا صاحب منبر شوند. چنانکه مقدسی اشاره کرده است، بین «حق منبر» و ساختار مذهبی شهرها رابطۀ تنگاتنگی بوده است. شهرهایی که در آنها تعداد زرتشتیان، مسحیان، یا پیروان مذاهب اسلامی مانند خوارج بیشتر از فرقۀ حاکم (اهل سنت) بود، با این مسأله مواجه بودند. از دیگر سو مکانِ مسجد جامع نیز برای اعطای حق منبر اهمیت داشت، چنانکه مردم قم برای این که حق منبر را برای مسجد جامع خود به دست آورند بنای نخستین آن که «از سراءهای مجوسی بود» آن موضعِ آتشکده را خراب کرده، مسجد ساختند (قمی، 1385: 100 ـ 116).
17- احمد اشرف نیز به نقل از یعقوبی این رقم را اغراق آمیزتر بیان کرده است: شش هزار کوچه، سی هزار مسجد و ده هزار گرمابه (اشرف، 1353: 20).
18- از آن میان، فردوسی در بخشهایی از شاهنامه، مانند «اندر ستایش سلطان محمود»، «پادشاهی لهراسب»، «پادشاهی بهرام گور» و... واژههای «برزن و کوی و بازارگاه» را با هم بیان کرده است.
19- این نظریه از مصطفی مؤمنی است (مومنی، 1373). برای آگاهی بیشتر از طرح این مسئله، نک (یوسفیفر، 1382: 542).
20- در منابع عربی ریگستان با ترجمۀ عربی آن «سهله» آمده است: برای نمونه (مقدسی، 1385: 406).
21- برای آگاهی بیشتر دربارۀ ریگستانِ سمرقند، نک: ستوده، 1384:265 ـ 267؛ دربارۀ ریگستانِ بخارا، نک: نرشخی، 1363: 12، 36 ـ 38، 72 و 89؛ بارتولد، 1352: 1، 259- 261.
22- این میدانها عبارت بودند از: میدان یسَع بن عبدالله أشعری، میدان حسن بن علی بن آدم اشعری، میدان یحیی بن عمران بن عبدالله اشعری، میدان مالک بن سعد بن أحوصاشعری (میدان بندار شطرنجی)، میدان حسن بن سعد بن احوصاشعری و میدان ایوب بن موسی بن احوصبن سعد اشعری. پیداست که این میدانها، فضاهای باز در جلو خانههای رجال خاندان اشعری بودند که نامی آشنا در گسترش مذهب شیعه در قم داشتهاند.
23- حاکم نیشابوری «میدانهای نیشابور» را چنین نشانیابی کرده است: «میدان تلاجرد و در صدرِ این میدان قصرِ مرفوعِ مرغوبِ محبوبِ مزّن بود. هارون رشید چون به نیشابور رسید مدت اقامت او، آن کوشک مقام او بود. میدان هانی، میدان حسین بن معاذ بن مسلم، مجمع سلاطین و میانِ بلد بود و میدان زیاد». اصطخری نیز دربارۀ موقعیت دارالاماره و «میدان حسین» بیان میکند: «و سرای امارت در جایگاهی است کی آن را میدان حسین خوانند و زندان هم در این نزدیکی است» (اصطخری، 1340: 204).
24- در شهر بلخ میدان گشتاسپ شهرت اسطورهای دارد و اهالی بلخ معنقدند، مقبرۀ هابیل است (مفتاح، 1376: 103).
منابع
ابن بلخی (1385) فارسنامه. تصحیح گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون. تهران: اساطیر.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن (1412ق) المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک. جلد 14 و 16. تحقیق محمد و مصطفی عبدالقادر عطا. بیروت: داراکتب العلمیه.
ابن فندق بیهقی، ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابیالقاسم زید (1968م/ 1388ق) تاریخ بیهق. تصحیح قاری سید کلیمالله حسینی. حیدرآبادِ دکن: دائرةالمعارف العثمانیه.
ابنحوقل (1345) صورة الارض. ترجمة جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
احمدی، محمدقاسم (1388) کرخ بغداد، پایگاه تشیع در سدههای چهارم و پنجم هجری. فصلنامه علمی ـ تخصی تاریخ در آمینه پژوهش. سال ششم. شمارة دوم. تابستان. 14- 13.
اسفندیار برومند (1374) میدان، فضای گمشده در شهرسازی امروز ایران. در مجموعه مقالات کنگرة تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ارگ بم. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور. 24-13.
اشرف، احمد (1353) ویژگیهای تاریخی شهرنشینی در ایران دورة اسلامی. در نامه علوم اجتماعی. دوره 1. شماره 4. تیرماه. 49- 7.
انصاری، ابراهیم (1381) جایگاه اجتماعی محله در شهرهای اسلامی با تأکید بر اصفهان. نشریة پژوهشی علوم انسانی دانشگاه اصفهان. شماره 13. بهار و تابستان. 26- 15.
الهمدانی، محمد بن عبدالملک (1961) تکلمة تاریخ الطبری. جلد 1. تحقیق البرت یوسف کنعان. بیروت: المطبعة الکاتولیلکیه.
بارتولد، واسیلی ولادیمیر (1352) ترکستان نامه. ترجمة کریم کشاورز. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
باستانی راد، حسن (1388) واژهشناسیتاریخیشهردرایران. فرهنگ. شماره 72. زمستان.56-19.
باقری، اشرفالسادات (1388) مقایسة محلههای شهری در گذشته و امروز. در مجموعه مقالات همایش توسعة محله، مفاهیم و رویکردهای نظری توسعة محلهای. جلد2. تهران: معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران و انتشارات طرح نو. 88 - 53.
بیهقی، ابوالفضل (1374) تاریخ بیهقی. تصحیح خلیل خطیب رهبر. تهران: مهتاب.
تفضلی، احمد (1385) جامعة ساسانی. ترجمة شیرین مختاریان و مهدی باقی. تهران: نشر نی.
ثامری، احسان ذنون عبداللطیف (1999) الجغرافیا التاریخیه لمدینه بخاره فی القرون الهجریه الاولی. الاردن: مرکز ناصر للخدمات الجامعیه.
جنید شیرازی، معین الدین ابو القاسم (1328) شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار. تصحیح محمد قزوینی و عباس اقبال. تهران: چاپخانة مجلس.
حبیبی، سید محسن (1375) از شار تا شهر. تهران: دانشگاه تهران.
حسن رضایی باغبیدی (1381) بازار ـ ریشهشناسی واژة بازار، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. جلد11. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی: 114.
خبیصی، میرزا محمد ابراهیم (1343) سلجوقیان و غز در کرمان. تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی. تهران: طهوری.
خطیب بغدادی، احمد بن علی (بیتا) تاریخ بغداد. جلد 12. بیروت: دارالکتاب عربی.
خلعتبری، اللهیار و پرتوی مقدم، عباس (1389) ویژگیهای تاریخی و مولفههای جامعة شهری ایران در اواخر دورة ساسانیان. فصلنامة تاریخ ایران. دانشگاه شهید بهشتی. شماره 7. پیاپی 65. زمستان. 158- 129.
رضا، عنایتالله (1381) بخارا. دایرة المعارف بزرگ اسلامی. جلد11. تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی. 455- 428.
رضا، عنایت الله و دیگران (1355) آب و فن آبیاری در ایران باستان. تهران: بینا.
ستوده، منوچهر (1384) آثار تاریخی ورارود و خوارزم (جلد اول: سمرقند و بخارا). تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
سلطان زاده، حسین (1368) واحدها و محلههای مسکونی، شهرهای ایران. به کوشش محمد
صالحی، کورش (1388) نقش زمان و مکان در اثرپذیری دهقانان از فتوح اسلامی. فصلنامة تاریخ ایران. دانشگاه شهید بهشتی. شماره 5، پیاپی 63. زمستان. 70 - 49.
ضیاءتوانا، محمدحسن (1370) محله، بافت و ساختار آن در شهرهای شرق اسلامی. مجلة علوم زمین. نشریة دانشکدة علوم زمین دانشگاه شهید بهشتی. شمارة 1 دورة جدید. 200- 173.
طبری، محمد جریر (1387 ق / 1967م.) تاریخ طبری (متن عربی). به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم. قاهره: بینا.
طهماسبی، ساسان (1382) کرخ در دورة آلبویه. فصلنامه تاریخ اسلام. سال چهارم. شمارة 13. بهار 1382. ص 124- 107.
عباس سعیدی (1381) بازار، بازار در عصر اسلامی.دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. جلد11. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی122- 120.
کریستنسن، آرتور (1374) وضع ملت و دولت و دربار در دورة شاهنشاهی ساسانیان. ترجمة مجتبی مینوی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
کلیفورد ادموند بسورث (1381) سلسلههای اسلامی. ترجمة فریدون بدره ای. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
کیانی، محمدیوسف (1365) شهرهای اسلامی. نظری اجمالی به شهر و شهرنشینی در ایران. تهران: ارشاد اسلامی. 94- 78.
ماوردی، ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی (2006م / 1427ق) احکام السلطانیه. تصحیح احمد عبدالسلام. بیروت: دارالکتب العلمیه.
مجیدزاده، یوسف (1368) آغاز شهرنشینی در ایران. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مجیدزاده، یوسف (1370) تاریخ و تمدن ایلام. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
محمد ابن سعد (بیتا) الطبقات الکبری. به کوشش احسان عباسی. جلد 7. بیروت: دارصادره.
محمدی، جمال (1381) تحلیلی بر تکوین ساختار محله و جایگاه آن در سازمان فضایی شهر. نشریة جغرافیا و برنامهریزی شهری دانشگاه تبریز. شماره 10. زمستان. 169-153.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (1349) التنبیه و الاشراف. ترجمة ابوالقاسم پاینده. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مفتاح، الهامه (1376) جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون و مضافات بلخ. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مفتخری، حسین و زمانی، حسین (1384) تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان. تهران: سمت.
مکی، محمد کاظم (1383) تمدناسلامی در عصر عباسیان. ترجمه محمد سپهری. تهران: سمت.
ملک شهمیرزادی، صادق (1378) بررسی مفهوم شهر از دیدگاه باستانشناسی. مجموعه مقالات دومین کنگرة تاریخ معماری و شهرسازی ایران ـ ارگ بم. جلد1. تهران: سازمان میراث فرهنگی. 40-31.
مؤمنی مصطفی (1373) جایگاه والای تبریز در میان بازارهای اسلامی. نهمین کنگرة جغرافی دانان ایران. دانشگاه تبریز.
نظامالملک طوسی، خواجه ابوعلی حسن بن علی (1385) سیرالملوک. تصحیح محمد استعلامی. تهران: زوار.
هوف، دیتریش (1365) شهرهای ساسانی. ترجمة محمدرحیم صراف. در نظری اجمالی به شهرنشینی و شهرسازی در ایران. به کوشش محمدیوسف کیانی. تهران: ارشاد اسلامی و هما. 204- 176.
(1366) فیروزآباد. ترجمة کرامت الله افسر. در شهرهای ایران. به کوشش محمدیوسف کیانی. جلد2. تهران: جهاد دانشگاهی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 117- 75.
(1374) نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام، در پایتختهای ایران. به کوشش محمد یوسف کیانی. تهران: سازمان میراث فرهنگی. 82 – 1.
یوسفیفر، شهرام (1384) تأملاتی در مقوله شکل شهر و مناسبات شهرنشینی در سدههای میانه تاریخ ایران. فرهنگ. سال هجدهم. شماره چهارم. پیاپی 56. زمستان. 261 - 217.
(1385) الف. الگوشناسی کالبدی شهر در سدههای میانة تاریخ ایران. پژوهشنامة علوم انسانی. شماره 52. زمستان. 350- 319.
(1385) ب. بررسی ویژگیها و مؤلفههای تاریخی مفهوم شهر در سدههای میانة تاریخ ایران. فرهنگ. سال نوزدهم. شماره چهارم. پیاپی 60. زمستان. ص 263 ـ 304.
(1382) «ساختار اقتصاد شهری در ایران دورة سلجوقیان». پایاننامه دوره دکتری به راهنمایی اللهیار خلعتبری. رشته تاریخ. دانشگاه شهید بهشتی.
یوسف کیانی. جلد3. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جهاد دانشگاهی. 419- 350.
(1385) فضاهای شهری در بافتهای تاریخی ایران. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
(1365) مقدمه ای بر تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران. تهران: نشر آبی.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله. 1383. معجم البلدان. ج2، ترجمة علینقی منزوی. تهران: سازمان میراث فرهنگی، معاونت آموزش.
Bosworth, C. Edmund. 1999. “Bukhara II, From the Arab Invensions to the Mongols”. Encyclopaedia Iranica. Vol. IV. Mazda Publishers. 513-515.
______. “Capital Cities II, in Islamic Times”. 1973. Encyclopaedia Iranica. Vol. IV. Mazda Publishers. 770-774.
Vambery, Arminius. 1973. History of Bokhara, (in The Middle East collection). New York: Arno Press.